نویسنده: هانری کوربن با همکاری سید حسین نصر و عثمان یحیی
مترجم: سید اسد الله مبشری


 
نهضت ترجمه پدیده ای فرهنگی است با اهمیتی بسزا، آن پدیده را می توان چنین تعریف کرد: جذب کلیه ی اندوخته های فرهنگی که پیش از اسلام در شرق و غرب وجود داشت، بوسیله ی اسلام که کانون تازه ی حیات روحانی بشریت گردید. جریانی عظیم پیش آمد: اسلام، ترکه ی فرهنگی یونان را ( اعم از آثار واقعی و غیر آن) بدست آورد و در قرن دوازهم این میراث را به اهتمام مترجمان (طلیطله )، به مغرب زمین بازگردانید.

1. از طرفی باید آثار و کتب مخصوص به سریانیان را نام برد، و آن حاصل مساعی ملتهای آرامی مغرب و جنوب امپراتوری ایران عهد ساسانی است. کار اساسی آنان فلسفه و پزشکی بود. اما نیز نباید مساعی نسطوریان را درباب مسیح و در مورد تفسیر کتب مقدس ( تاثیر اوریگنس (1) در مکتب ادسا (2) )، مثلا در توضیح و بیان مسائل مربوط به امامت شیعه، از نظر دور داشت.
2. در شمال و در مشرق امپراتوری ساسانی روشی بوجود آمد که می توان آن را سنت ( یونانی- شرقی) نامید و آن این بود که مطالعه در شیمی و نجوم و فلسفه و علوم طبیعی، اساس کوشش و اهتمام قرار گرفت. نیز باید ( علوم خفیه) را که از شعبه های آن جهان بینی بود، بر آن پژوهشها افزود:
3. برای دانستن نقشی که سریانیان بعنوان آموزندگان فلسفه ی یونان به فیلسوفان اسلام، برعهده داشتند باید تاریخ و مراحل فرهنگ زبان سریانی را هرچند به اختصار در نظر گرفت. ( مکتب معروف پارسیان) که در ادسا تشکیل یافت هنگامی تاسیس شد که ژووین (3) امپراتور، نصیبین (4) را به پارسیان واگذاشت، ( در آن شهر بود که نام پروبوس (5)، نخستین مترجم آثار فلسفی یونان به سریانی شهره گردید.) زنون (6)، امپراتور بیزانس در سال 489، مکتب مزبور را بعلت گرایشهای نسطوری آن، تعطیل کرد.
استادان و شاگردانی که به عقیده ی نسطوری معتقد و پابرجای مانده بودند به نصیبین مهاجرت کردند و در آنجا مکتبی جدید بنیاد نهادند که مرکز اصلی فلسفه و الهیات شد. بعلاوه خسروانوشیروان (579-531) فرمانروای ساسانی، در گنده شاهپور ( واقع در جنوب امپراتوری ایران) مدرسه ای تأسیس کرد که بیشتر استادانش سریانی بودند ( بعدها منصور خلیفه از همین محل ژرژ بختیشوع (7) را فرا خواند). اگر توجه شود که ژوستینین (8)، در سال 529 مدرسه ی آتن را بست و در نتیجه، هفت تن از آخرین گروه فلاسفه ی نوافلاطونی به ایران پناهنده شدند، بعضی از عوامل که وضع فلسفی و الهیات جهان شرق را در اوایل هجرت ( 612) ایجاد کرد معلوم می گردد. نام معروفی که در سراسر آن دوره شهره بوده است، نام سرجیوس (9) فیلسوف، اهل جزیره ی ( رأس العین)، ( متوفی به سال 536 در قسطنطنیه ) می باشد که در امور فلسفی فعالیت داشته است. این کشیش نسطوری علاوه بر تألیف تعدادی آثار شخصی، قسمت زیادی از نوشته های جالینوس (10) و کتب منطق ارسطو را به سریانی ترجمه کرد.
از طرف دیگر، بین نویسندگان سریانی این عصر که از فرقه ی یعقوبیه (11) بودند، باید نام «بود» (12) ( مترجم کلیله و دمنه به سریانی) و نام «اهودمه» (13) ( متوفی به سال 575) و سپس «سورسبخت» (14) ( متوفی به سال 667)، و «ژاک» (15) اهل ادس (708- 633)، و ژرژ «اسقف عرب» ( متوفی به سال 724)، را یاد کرد. چیزی که اصولا علاقه ی نویسندگان و مترجمان سریانی را گرم نگاه می داشت و حفظ می کرد، چیزی که علاوه بر فن منطق، ( پول لوپرس (16) یک رساله ی منطق به انوشیروان پادشاه ساسانی اهداء کرد ) (17) اصولا علاقه ی نویسندگان و ترجمان سریانی را جلب می کرد مجموعه ی کلمات قصاری بود که به طریق تاریخ فلسفه تنظیم شده بود. آنان، بعلت توجه مخصوص که به اصول عقاید افلاطون راجع به نفس داشتند، در تصورشان سیمای حکیمان یونان منجمله افلاطون، با قیافه ی زاهدی شرقی مشتبه شده بود. همانا، این موضوع، در اندیشه ای که در اسلام از (پیمبران یونانی) پیدا شد بی تأثیر نبوده است.
یعنی چنین می پنداشتند که فرزانگان و حکیمان یونانی نیز، الهامات خود را از منبع و مشکلات انوار نبوت اقتباس می کرده اند. در پرتو این ترجمه های «یونانی- سریانی» اقدام پر اهمیت ترجمه که از آغاز قرن سوم هجری شکل گرفته بود، امر بدیع و تازه ای تلقی نمی شد، بلکه ادامه ی کوشش وسیع تر و منظم تری بشمار می رفت که سابق بر آن نیز به علت همان اهتمامات و توجهات تعقیب شده بود. لذا شبه جزیره ی عربستان قبل از اسلام دارای عده ی زیادی پزشک نسطوری بود که همه تقریباً از گنده شاهپور بیرون آمده بودند. بغداد در سال 148 هجری/ 765 میلادی بنا گردید و در 217 هجری/ 832 میلادی، مأمون خلیفه، بیت الحکمه (18) را تأسیس کرد و اداره ی آن را به یحیی بن ماسویه ( متوفی به سال 857/243) واگذاشت. شاگرد یحیی، دانشمند معروف حنین بن اسحاق (260/873-194/809) متولد در حیره (هرا) (19) که دارای آثار فراوان است جانشین او گردید. وی از خاندانی بود که به قبیله ی عباد که قبیله ای عرب مسیحی بودند تعلق داشت. حنین، مسلماً معروفترین مترجم آثار یونانی به سریانی و عربی است. بی مناسبت نیست که در کنار نام وی، نام فرزندش اسحاق بن حنین ( متوفی به سال 910)، و نواده ی او حبیش بن الحسن را نیز یاد کنیم.
گروهی که غالب آثار و کتب را از سریانی به عربی، و گاهی بندرت از یونانی مستقیماً به عربی ترجمه می کردند یا از سریانی و یونانی اقتباس می نمودند برای این کار محلی معین داشتند. بدینگونه همه ی اصطلاحات فنی الهیات و فلسفه در طول قرن سوم ( نهم میلادی) به زبان عربی فراهم آمد. باید توجه داشت که بعداً نیز استعمال آن کلمات و مفاهیم با خصوصیات مختص به زبان عربی ادامه یافت. اگر برای ترجمه ی اصطلاحات و لغات متفکرانی که بعدها پیدا شدند و زبان یونانی نمی دانستند، به فرهنگ لغات یونانی مراجعه شود بسا که معانی صحیح لغات حسب تغبیر یونانی بدست نیاید. مترجمان دیگر نیز بوده اند که باید نامشان را یاد کرد: یحیی بن بطریق ( اوایل قرن نهم)، عبدالمسیح بن عبدالله بن ناعمه الحمصی ( یعنی از مردم حمص) (20) (نیمه ی اول قرن نهم) همکار الکندی فیلسوف ( که بعداً در قسمت اول فصل پنجم از او سخن خواهیم گفت)، و مترجم مغالطات و طبیعیات ارسطو، و مترجم کتاب معروف الهیات که به ارسطو منسوب است. نیز باید قسطابن لوقا ( که در حدود سال 820 متولد شد و در حدود 912 پس از عمری دراز در گذشت)، از مردم بعلبک (21)، ( که یونانیان به آن هلیوپولیس می گفتند) از دیار شامات را که از نسل یونانیان، و از مسیحیان فرقه ی ملکیت [9] بود یادآوری کرد.
قسطا مردی فیلسوف و پزشک و طبیعیدان و ریاضیدان، منجمله از آثاری که ترجمه کرد تعلیمات اسکندر افرودیسی (22) و ژان فیلوپون (23) بود که بر طبیعیات ارسطو نوشته بودند. همچنین، قسمتی از تعلیقات رساله ی کون و فساد De Ceneratione
et Corruptione و رساله ی (De Placitis Philosophorum) را که بر خلاف واقع به پلوتارک منسوب است نیز ترجمه کرد. از جمله آثار شخصی او، رساله ی فرق بین نفس و روح بخصوص معروف است، همچنین چندین کتاب راجع به علوم خفیه نوشته است و توضیحات و بیانات او در آن کتابها دقیقاً به توضیحات و بیانات روان پزشکان این روزگار شباهت دارد. نیز باید در قرن دهم، ابوبشر متی القنایی ( متوفی به سال 940 م)، و فیلسوف مسیحی یحیی بن عدی( متوفی به سال 364 ه/974 م) و شاگردان ابوخیر بن الخمار ( متولد به سال 942 میلادی) را نام برد. نیز باید مخصوصاً اهمیت مکتب صابئین حران را که در جنب مکتب ادس تأسیس گردید ذکر نمود. در کتابی منسوب به مجریطی راجع به آیین ستاره پرستی صابئین اطلاعات گرانبها نوشته شده است.
صابئین، اسلاف روحانی خود را به هرمس (24) و آگائودایمون (25) می رسانند (چنانکه بعدها سهروردی چنین کرد.) از اصول عقاید آنان چنین بر می آید که آیین باستانی ستاره پرستی کلدانی را با مطالعات ریاضی و نجومی و روحانیت نوفیثا غورسی و نوافلاطونی در هم آمیخته بوده اند. از قرن هفتم تا دهم مترجمانی بس کوشا در میان آنان پدید آمدند. مشهورترین آنان ثابت بن قره (904-836 میلادی)، پارسای نامی مذهب ستاره پرستی و مؤلف عالیقدر و مترجم آثار ریاضی و فلکی بود. در این کتاب، نمی توان خصوصیات و جزئیات ترجمه های مذکور را توضیح داد:
ترجمه هایی که جز عنوان کتاب چیزی از آنها در دست نیست (مثلاً اسامی کتاب هایی که در کتاب الفهرست تألیف ابن ندیم در قرن دهم ذکر شده است).
ترجمه هایی که هنوز بصورت نسخه های خطی موجود است، و ترجمه هایی که چاپ و منتشر شده است. به طور کلی، کار مترجمان، به مجموعه ی مجلدات آثار ارسطو و بعضی از تعلیقات او و به آثار اسکندر افرودیسی و تمیس تیوس (26) انحصار داشته است. ( در اسلام، تضاد و اختلاف نظر دو شارح از فیلسوفان بسی معروف است. ملاصدرا در این مورد سخن به درازا کشیده است. تمام اهمیت کتاب ( لام) (27) (لاندا) که مربوط است به ما بعدالطبیعه (الهیات)، راجع به نظریه ی تعدد محرکهای آسمانی است.) در اینجا نمی توان از آنچه براستی از افلاطون است بحث کرد اما می توان گفت فارابی فیلسوف، فلسفه ی افلاطون را به نحو قابل توجهی عرضه داشته و به ترتیب، هر یک از رساله های گفت و شنود (28) ( یا محاورات) او را دقیقاً مشخص کرده است. او روشی بکار برد که با توضیح و عرضه داشت فلسفه ی ارسطو مشابه است. مطلبی را که باید مورد توجه قرار داد تأثیر فراوانی است که بعضی از آثار که نام نویسندگانش از روی واقع معلوم نیست (29) بر جای گذاشته است. یکی از آن جمله در درجه ی اول، رساله ی معروف الهیات یا تئولوژی منسوب به ارسطو می باشد و چنانکه می دانیم مندرجات آن، مطالب درهم و آمیخته ای است مرکب از سه قسمت آخر تاسوعات فلوطین که شاید مبنای آن، ترجمه ای باشد که به زبان سریانی شده است و به قرن ششم می رسد، یعنی به قرنی که مکتب نوافلاطونی نزد نسطوریان، همچنانکه در دربار ساسانیان، رونق داشته است ( مجموعه ی آثار منسوب به دنیس ارئوپاژیت (30) نیز به همین قرن تعلق دارد).
این آثار که در اسلام مبنای عقیده ی نوافلاطونی شد، نزد بسیاری از فیلسوفان، مراد از اثبات توافق بین ارسطو و افلاطون را توضیح می دهد. مع ذلک بسیاری از فلاسفه در صحت انتساب این اثر شک داشته اند و نخستین بار، این عقیده را ابن سینا در تعلیقات (31) خود که قسمتی از آن در دست است اظهار داشت. و در (تعلیقات) مزبور راجع به نظر خود در مورد «فلسفه ی شرقی» اطلاعات گرانبها به دست داده است. ( اثر مزبور بوسیله ی عبدالرحمن بدوی با چند تفسیر و رساله ی اسکندر افرودیسی و تمیستیوس منتشر شده است- قاهره 1947). لذا فیلسوفان عارف در قسمت معروف تاسوعات فلوطین، (فصلIv ، 8، 1) که می گوید: (غالباً به خود بانگ می زنم که...) همچنانکه نمونه ای از معراج پیمبر را که به نوبه ی خود با ریاضت و تمرین عملی صوفیان تقلید شده است باز شناخته اند، همچنان نیز نمونه ی شهودی را که حاصل کوشش حکیم الهی و (غریب) است بازیافته اند.
سهروردی، این اظهارات ( ناشی از جذبه) را که در تاسوعات پلوتینوس منعکس است به خود افلاطون نسبت می دهد. تأثیر این مطلب در میرداماد ( متوفی به سال 1041 هجری/ 1631 میلادی) محسوس است و قاضی سعید قمی ایرانی، ( قرن هفدهم)، نیز تفسیری به الهیات ارسطو تخصیص داده است. در کتاب Liber de Pomo کتاب الاثمار یا کتاب التفاح که ارسطو در آنجا تعالیم سقراط را که در حال احتضار در مقابل شاگردان خود بیان کرد در رساله ی فدون (32) برعهده گرفت، نیز، مطالب گرانبها فراوان است. ( مراجعه شود به نقل فارسی آن بوسیله ی فضل الدین کاشانی شاگرد نصیرالدین طوسی در قرن سیزدهم.) نیز باید کتابی را نام برد که هم به ارسطو منسوبست و آن، کتاب در خیر محض، می باشد ( این اثر در قرن دوازدهم بوسیله ی ژرار دو کرمون (33) تحت عنوان Liber Aristotelis de Expositione Bonitati یا Purae یا Liber de Causis کتاب کاوسیس یا عرضه داشت ارسطو از خیرمحض به زبان لاتین ترجمه گردید). در حقیقت، این کتاب خلاصه ای از «Elementatio Theologica» یا اصول الهیات اثر پروکلوس (34) نوافلاطونی می باشد ( این کتاب نیز بوسیله ع- بدوی با سایر متونی که عبارتست از «De aeternitate mundi» قدم عالم، و «Quaestiones naturales» مسائل طبیعی، و «Liber Quartorum» کتب اربعه و «Tettralogie» یا مباحث چهارگانه که کتابی است در مورد کیمیا منسوب به افلاطون به چاپ رسیده است. قاهره 1955). در اینجا ممکن نیست آثاری را که به نام افلاطون و پلوتارک و بطلیموس و فیثاغورث نوشته شده و سرچشمه ی یک سلسله تألیفات در کیمیا و نجوم و خواص طبیعی گردیده است ذکر نماییم. برای راهنمایی به این مطلب باید به نوشته های «ژولیوس روسکا» (35) و «پاول کراوس» (36) مراجعه کرد.
2. مسلماً ژولیوس روسکا نخستین کسی است که آشکار کرد که جریان یک جانبه ی امور علمی، که مدتی مدید مورد قبول بوده، صحیح نیست، چه، هر چند سریانیان در فلسفه و پزشکی واسطه های اساسی بشمار می رفتند اما واسطه های منحصر نبودند. سیر فرهنگی فقط از بین النهرین به ایران جریان یافت. تأثیر علمی دانشمندان ایرانی را که قبل از سریانیان بخصوص در ستاره شناسی (37) و علم هیئت (38) در دربار عباسیان داشتند نباید فراموش کرد. نیز وجود چندین اصطلاح فنی فارسی ( مانند نوشادر، آمونیاک) گویای این مطلب است که به احتمال زیاد در مراکزی که در ایران محل سنتهای شرقی و یونانی بوده است بین کیمیای یونانی و کیمیای جابربن حیان واسطه هایی موجود بوده است و باید آنرا تفحص کرد.
نوبخت ایرانی و ماشاالله نام یهودی، وظایف نخستین مدرسه ی بغداد را با ابن ماسویه بر عهده گرفتند. در زمان خلافت هارون الرشید، ابوسهل بن نوبخت مدیر کتابخانه ی بغداد و مترجم کتب از پهلوی به زبان عربی بود. همه ی مطالب این ترجمه ها که از پهلوی ( یا از زبان فارسی میانه)[10] به زبان عربی شده واجد اهمیت بسیار است. ( کتابهای ستاره شناسی اثر تئوکروس بابلی (39) و وتیوس والنس (40) رومی به زبان پهلوی ترجمه شده بود.) در آن روزگار یکی از مترجمان بسیار مشهور ابن مقفع بود. او ایرانیی بود مذهب زرتشت را ترک کرده و به اسلام گرویده. نیز بسیاری از دانشمندان را باید نام برد که اهل طبرستان و خراسان، خلاصه اهل شمال شرقی ایران بوده اند، نیز دانشمندانی را که از مردم دیاری که در آسیای مرکزی، « ایران خارجی [11]» نام دارد، بوده اند. عمر بن فرخان طبری (دوست یحیی برمکی)؛ فضل بن سهل سرخسی ( سرخس در جنوب مرو واقع است)؛ محمدبن موسی خوارزمی پدر جبر و مقابله که او را از عرب می دانند ( تاریخ رساله ی جبر و مقابله ی او تقریباً سال 820 می باشد) اما به همان اندازه که خیوه از مکه دور است او نیز از عرب بودن دور می باشد؛ خالد مرورودی، حبش مروزی ( یعنی از مردم مرو)؛ احمد فرغانی از اهالی فرغان (41) که در قرون وسطی او را به زبان لاتینی الفراگانوس (42) می نامیدند)، ابومعشر بلخی ( که مردم لاتن او را Albumasar می نامیدند) نیز از مردم بلخ بود. با نام بلخ و بلخی، نقش برمکیان به یاد می آید که دربار عباسیان را مرکز ایرانیگرایی کردند و آن خاندان ایرانی، خود مهام امور خلافت را به قبضه گرفتند (804-752). نام نیای آنان، نام برمک، معبد بودائیان نوبهار، ( به سانسکریتNova -Vihara)، « نه صومعه» را به یاد می آورد که در بلخ بود و بعدها در افسانه ها گفتند در آنجا آتشکده ای بوده است. برمک، به منصب موروثی، پیشوای اعظم آن معبد بود. بلخ که « ام القری» (43) محسوب می شد آنچه در طول زمان از فرهنگ یونانی و بودایی و زرتشتی و مانوی و مسیحی و نسطوری به دست آورده بود، در آنجا همچنان حفظ کرده بود ( برمک بلخ ویران شده را در سال 726 از نو باز عمارت کرد). خلاصه، شهرهایی که در مسیر جاده ی عظیمی واقع شده بود که قبلا اسکندر در شرق پیموده بود، برای ریاضیات و نجوم و ستاره شناسی و کیمیاگری و پزشکی و معدن شناسی، به اضافه ی یک سلسله آثار ادبی که آفرینندگان آنها معلوم نیستند، تبدیل به کانونی گردید.
چنانکه قبلا گفته شد، وجود چندین اصطلاح فنی فارسی، ایجاب می کند که مبانی و ریشه های آنها را پیش از نفوذ اسلام، در دیار شمال شرقی ایران جستجو کنیم. از اواسط قرن هشتم، منجمان و ستاره شناسان و پزشکان و کیمیاگران (شیمیدانان)، از شهرهای مزبور بسوی کانون روحانی تازه ای که اسلام آفریده بود به حرکت در آمدند. توضیح پدیده ای که روی داد چنین است:
همه ی این علوم، ( کیمیاگری و ستاره شناسی)، جزء لاینفک یک جهان بینی محسوب می گردید که وجهه ی همت و جزمیات مرکز جهان مسیحیت (44) فقط این بود که آن را ریشه کن کند و نابود سازد. شرایطی که در مشرق زمین موجود بود با آنچه در امپراتوری رم ( رم شرقی یا غربی) می گذشت تفاوت داشت. هر اندازه به شرق نزدیکتر بودند تأثیر کلیسای بزرگ ضعیفتر می بود و به همین دلیل در آن امکنه، از نسطوریان به گرمی پذیرایی می شد.
آنچه در معرض توجه قرار نگرفته، سرنوشت فرهنگی است که اشپنگلسر (45) آن را «فرهنگ سحرآمیز» نامیده، اما به طور نابایسته؛ صفت «عربی» را که بر دایره ی شمول این کلمه کاملا منطبق نیست بر آن افزوده است.
اما به قول روسکا، با تأسف باید قبول کرد که افق فقه اللغة (46) کلاسیک غرب، در سر حد مطالعه ی زبانشناسی از نظر تاریخی و سنجش متوقف گردید بی آنکه مشترکات آن دو را مشخص گرداند. این توجه ما را به این نکته رهبری می کند که زمان ترجمه های سوریان را از آثار فلاسفه ی یونان به یاد آوریم، و سهم علمی ایرانیان شمال شرقی را در این کار در نظر گیریم. با اینهمه، مطلب ناتمام است، و باید بر موارد یاد شده مطلبی دیگر افزود، و آن امری است که باید آن را بعنوان «غنوض» (47) یا عرفان مشخص کرد. بین عرفان عیسوی در محیط یونانی زبان، و عرفان یهودی و غنوض اسلامی و غنوض تشیع و اسماعیلیه موضوع مشترکی وجود دارد. بعلاوه، اکنون می توان خطوط مشخص عرفان مسیحیت و عرفان مانوی را در عرفان اسلام شناخت، و باری، جای آن است که از وجود اصول حکمت الهی ایران باستان که مربوط به کیش زرتشتی بود غفلت نورزید. آن اصول عقاید، با نبوغ و قریحه ی سهروردی: تمام و کمال بر مبنای فلسفه ی اشراقی بنا شد، و تا امروز همچنان باقی است. همه ی این امور امکان آن می دهد تا وضع فلسفه ی اسلامی را از دریچه ی جدید بررسی کنیم. در حقیقت اگر اسلام صرفاً یک دین تقنینی و تشریعی بود، فیلسوفان در آن آیین دارای منزلتی نبودند و هدفی نداشتند.
حال آنکه فیلسوفان در طی قرون، از فقیهان دشواریها کشیدند. اما در مقابل، اگر اسلام واقعی، آیین ساده ی تشریعی و ظاهری تلقی نمی شد بلکه حقیقتی مستور و باطنی بود، پس آنگاه وضع فلسفه و فیلسوف بکلی معنی دیگر می گرفت. باید توجه داشت در روایتی که از طریق تشیع اسماعیلی نقل شده، و حد کمال عرفان اصیل اسلام محسوب است از تأویل حدیث معروف به حدیث قبر [12]، تعریفی تام از نقش فلسفه در این موقف به دست داده است:
باید الهیات در قبر مدفون گردد تا دوباره به صورت حکمت الهیه (48) و عرفان (49) زنده شود.

پی نوشت ها :

1.Origene شارح و متأله، متولد اسکندریه (153-185)، انجیل را به نحو رمزی و غلوآمیزی تفسیر نمود، بعدها اصول عقاید او را مردود شناختند.
Edessa. 2 شهر قدیمی واقع در شمال بین النهرین.
Jovien.3 امپراتور روم 363 تا 364- متولد Pannonie در حدود 331.
Probus . 4 امپراتور رم از 276 تا 282 میلادی.
5. Nisibe.
6. Zenon.
7. Georges Bakhr-Yeshu.
8. Justenien.
9. Sergius de Rash, Ayna.
10. (Claudis Calenos)Calien.
پزشک یونانی متولد پرگام ( تولد در حدود 130- فوت در حدود 200)
11. (Jacobites) Monophysite فرقه ای بودند با این عقیده که سرشت بشری مسیح در جنبه ی الوهیت او منحل گشته است.
12. Bud.
13. Ahudemmeh.
14. Severe Sebokht.
15. Jacques d, Edesse.
16. Paul Le Perse.
17. تنها دستنویس منحصر این رساله اکنون در موزه ی بریتانیا تحت علائم Add. I 4660, f, 555 موجود است.
18. La Maison de La Sagesse.
19. Here.
20. Emese.
21. Heliopolis نام قدیمی بعلبک شهر قدیم فینیقیه، مستمره ی روم در قرن اول میلادی.
22. Alexendre d, Aphrodise.
23. Jean Philopon.
24. Hermes.
25. Agathodaimon.
26. Themistius.
27. Lambda.
28. Dialogue.
29. Pseudepigraphe.
30. Denis L, Areopagite.
31. تعلیقات از کتابهای ابن سیناست و آخوند ملاصدرا در الهیات اسفار در مبدأ و معاد راجع به علم خدا چندین صفحه از آن را نقل کرده است.
32. Phedon.
33. Gerard de Cremone.
34.Proclus از معلمان نامی آکادمی نوافلاطونی بود ( 485- 410) که افکار فلسفی ایامبلیخوس را جمع آوری کرد - در قرن دوازدهم آثار او به زبان لاتنی ترجمه گردید.
35. Julius Ruska.
36. Paul kraus.
37. Astronomie.
38. Astrologie.
39. Teukros.
40. Vettius Valens.
41. Haut-Yaxarte.
42. Alfraganus.
43. Mere des Cites.
44. Crande Eglise.
45. Spengler.
46. Philologie.
47. Cnose.
48. Sagesse Divine, theosophia.
49. Cnose.

[9] صفحه ی 30-Melkite (Melchite) نامی که بوسیله ی طرفداران مکتب یوتیخس (Eutyches) به کاتولیکها داده شد و از آن به بعد به ارتدوکسهای یونانی اطلاق گردید. Eutyches (Kess) ملحد یونانی (454- 378) پس از مخالفت و مبارزه با عقیده ی نسطوریان، به اصول عقیده ی مخالف گروید و اظهار داشت از هنگام تجسد و حلول به بعد، از مسیح جز یک سرشت الهی در قالب انسانی چیزی باقی نماند. اصول او که به Eutychianisme معروف است از طرف مجمع روحانی (Chalcedoine) در سال 451 میلادی، محکوم شد. او از طرف Marcien به مصر تبعید گردید و در همانجا درگذشت.
[10] صفحه ی 34- تاریخ، زبانهای ایران را به سه دسته تقسیم کرده است:
الف. دوره ی زبان فارسی باستان ( از هزاره ی دوم قبل از میلاد تا قرن سوم قبل از میلاد).
ب. دوره ی زبان فارسی متوسط یا میانه، (پهلوی)، ( از قرن سوم پیش از میلاد تا قرن نهم بعد از میلاد) که در عهد ساسانیان زبان رسمی درباری و زبان روحانیان زرتشتی بود و آثار مذهبی و غیرمذهبی و سنگ نبشته ها و کتب مانویان و آثاری به خطوط مختلف آرامی به این زبان نوشته شده است.
ج. دوره ی زبان فارسی جدید ( از قرن نهم میلادی تا امروز.)
[11] صفحه ی 34- ایران خارجی-
رشته ی جبال البرز که از شمال غربی به شمال شرقی کشیده شده، در رشته جبال زاگروس که از ارتفاعات آذربایجان غربی به جنوب شرقی امتداد دارد و در فارس به ارتفاعات دنا ختم می شود، و رشته ارتفاعات کوههای تفتان در کرمان منطقه ای را تشکیل می دهد که بین این سه رشته کوههای اصلی واقع است و (ایران داخلی) نام دارد که همان فلات ایران می باشد و بیرون از این منطقه را که در غرب از منطقه ی خوزستان تا عراق عرب و موصل و کرکوک تا کنار ارزنة روم، و در مشرق از سرخس تا پاکستان است، در سرخس نقطه ی مشترک مرز ایران فعلی و افغانستان و شوروی است تا دهانه ی بندرگواتر، (ایران خارجی) نام داشته است.
[12] صفحه ی 36- ملامحسن فیض، روایات کافی و من لایحضره الفقیه و تهذیب و استبصار یعنی چهارکتابی را که مشتمل بر اصول شیعه ی امامیه می باشد در کتابی به نام وافی جمع آوری کرده است.
در باب 177 کافی چنین نوشته شده است:
... قال رسول الله (ص) قال ما بین منبری و بیتی روضة من ریاض الجنة و منبری علی ترعة من ترع الجنه. نیز از کافی: قال رسول الله (ص) ما بین بیتی و منبری روضة من ریاض الجنه و منبری علی ترعة من ترع الجنه. قال قلت هی روضة الیوم قال نعم لو کشف الغطاء لرایتم. صدوق رحمة الله علیه حدیث را چنین معنی کرده است که در محل مدفن حضرت فاطمه (ع) اختلاف است بعضی آن را در بقیع دانسته اند و بعضی بین قبر رسول (ص) و منبر. حدیث، اشاره به محل مدفن حضرت فاطمه سلام الله علیها می باشد.

منبع: کوربن، هانری، (1371)، تاریخ فلسفه ی اسلامی، با همکاری سید حسین نصر و عثمان یحیی، دکتر اسدالله مبشری، تهران، امیرکبیر، پنجم /1389.